مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

سرم درد میکنه

امروز از خستگی و سردرد ثانیه به ثانیشو حس کردم... رفتم وبلاگ روزهای مادرانه، نوشته بود یه مادر یا کسی که می خواد یروزی این مسئولیت رو به عهده بگیره باید واسه خودش یه مرز یا اسلوب تعیین کنه و من داشتم به خودم و مرزهایی که باید تعریف کنم و نکردم و شاید کردم و زیرش زدم فکر میکردم...همزمان داشتم به تاثیر IT بر مدیریت کیفیت جامع فکر میکردم... یادم اومد تحلیل آمار 2 جلسه عقبم...دلم برای مامان تنگ شده... آخ سیستم ثبت نام مشاورین خودرو رو هنوز تو EA وارد نکردم... شام چی درست کنم؟...  راستی ناهار! کاش سرچ می کردم یه چیز جدید پیدا میکردم تا بابا وقتی می خوره خستگی اینهمه کار و جلسه از تنش در بیاد... وای من چقدر خنگم! اینهمه با آتی حرف زدم نپرسیدم آوا چطوره.... کاش فردا زنگ بزنم آرش اینا شام بیان خونمون... آرش میدونه امید لباس فوتبال مسی خریده؟ راستی من تا چه حد می تونم بگم تجربه خوبه؟ تا چه حد حاضرم طرف مقابلم خودش تجربه کنه؟ تا چه حد پای تجربیاتم وایستادم؟ وقت صبحونه کافه دیپلمات تا آخر خرداده! کی جور کنم بریم؟ یادم باشه به الهام رقص باله آوا رو نشون بدم... کی برم شمال پیش هدی؟ راستی هدی امتحاناش تموم شد؟ باید بهش زنگ بزنم... تینا از کربلا اومده باید برم پیشش... آخ نرفتم اجرای نمایشنامه خوانی روژینا رو ببینم! باید زنگ بزنم براش توضیح بدم... الهام میخواست بره آرایشگاه! باید مرخصی بگیرم،الهی بمیرم صداشم در نمیاد... مدیریت ریسک در سازمانهای ایران.... ریسک! راستی شاید من قدرت ریسکم پایینه که نمیذارم کسی خودش تجربه کنه... یا شاید انقدر ریسک کردم که الان نمی خوام کسی مثل من انقدر سختی بکشه... نقاشیم مونده... استاد گفت این هفته هفته آخریه که روش کار میکنیم... دلم تنگ شده برات دیوونه... تو نمی فهمی ولی من دارم پا به پای تو زجر میکشم...زجر؟ رجز خوانی بیش نیست... چرا الکی همه شلوغش می کنن؟ چرا همه تو عکس خوب و معصوم و مهربونن اما تو واقعیت انقدر تهوع آور؟ سرم شلوغه! انقدر سر خودمو میخوام شلوغ کنم که نفهمم یه چیز کمه... یچیز بزرگ کمه... راستی رفتم رنگ روغن... یه ایده نقاشی به ذهنم رسیده که مطمئنم خوشت میاد... 

..کجایی کز غمت ناله می کند عاشق وفادار....کجایی که بی تو شد دل اسیر غم دیده ام گهر بار... 

تاثیر ریسک بر عملکرد من در زندگی،کار،نقاشی،درس، شام و ناهار فردا، آتنا و الهام و آرش... مامان بابا... فسقلا و تو! خوبی؟ خوش می گذره؟ کار و بار چطوره؟

امروز زرشک پلو با مرغی که درست کردم عالی بود... دلم میخواد ژله درست کنم... کی؟

سرم درد میکنه ... 

بود مرا در دل شب تار آرزوی دیدار..تا به کی پریشان؟تا به کی گرفتار؟ 


آبی مثل...؟


یادتونه اول سال گفتم امسال رنگ سالمو آبی انتخاب می کنم به این دلایل؟



الان نظر خاصی ندارم!

 omg Iconoh no Icon 

بد نباش،خوب بودنت پیش کش!!


به یه نتیجه ای رسیدم...آدمیزاد موجودیه که اگه تلاش نکنه خوب باشه، اصلا لازم نیست تلاش کنه که بد باشه، چون بیش از حد بده...! بیش از حد مغروره...بیش از حد خودخواهه

خیلی دلم گرفته....